نگاهی به مستند «گشایش رمز زندگی» (1)
متنی که پیش رو دارید، قسمت نخست از خلاصه مستندی به نام «گشایش رمز زندگی» به کارگردانی لاد آلن است. این مستند به بررسی نظرات تعداد زیادی از دانشمندان غربی به خصوص آمریکایی می‌پردازد که با استفاده از استدلالات علمی تجربی و حسی به جنگ نظریات داروین می‌روند و تا جایی ادامه می‌دهند که به جرات مرگ این نظریه را اعلام می‌کنند.

ما از کجا آمدیم ؟
چطور به اینجا رسیدیم؟
چه کسی ما را به وجود آورد؟
رابطه ما با واقعیت به عنوان کل چیست؟
وقتی به تنوع و پیچیدگی باور نکردنی حیات نگاه می‌کنیم، این سوال به ذهن می‌آید که چه کسی ما را به وجود آورده؟
آیا فقط تصادف و ضرورت بود؟ نیروهای طبیعی و هدایت نشده؟یا مسئله چیز دیگری است؟
آیا هدفی پشت این جهان است؟ من فکر می‌کنم مسئله اصلی این است.
دانشمندانی که به اجلاس پاهارودونز آمده بودند دست به کار شدند تا معمای منشا حیات را بازنگری کنند. هر کدام از آنها شبهات قابل توجهی نسبت به ایده‌های تکاملی داشتند، که تا آن روز پذیرفته شده بود.
یکی از این دانشمندان- یک بیوشیمیست به نام مایکل بیهی- این ایده را مورد سوال قرار داد که چطور فرایند‌های طبیعی، می‌توانسته ساختاری را بوجود آورد، که در سلول‌های زنده یافت شود؟

مایکل بیهی، بیوشیمی دان و زیست شناس نامی اهل ایالات متحده امریکا با طرح نظریه «پیچیدگی کاهش ناپذیر» در سال ۲۰۰۶ میلادی نظریه انتخاب طبیعی «چارلز داروین»، زیست شناس انگلیسی و بنیانگذار نظریه تکامل را رد می کند. او با انتشار کتاب جنجالی خود به نام «جعبه سیاه داروین» در سال ۱۹۹۶ میلادی به طرفداری از نظریه «خلقت گرایی» پرداخت و معادلات در مناظره بین «تکوین گرایان» و «خلقت گرایان» را دگرگون ساخت. تا به امروز هم به سبب طرح دیدگاه هایی که جامعه علمی اروپا و امریکا معمولاً مشابه آن را نمی‌شنود، با اتهامات و حملات فراوانی مواجه شد.
دین کنیون، یک زیست‌شناس تکاملی بود، که دیگر فکر نمی‌کرد علم شیمی بتواند به تنهایی مسبب منشا حیات بر روی زمین باشد.

داروین چه می‌گوید؟

تئوری درخت زندگی در ذهن یک طبیعت‌شناس انگلیسی شکل گرفت که نام او چارلز داروین بود. داروین در سال 1831، زمانی که 22 ساله بود عازم یک سفر اکتشافی پنچ ساله، از طرف امپراطوری بریتانیا شد. او سوار بر یک کشتی از دور دماغه جنوبی آمریکا جنوبی گذشت و بعد به سمت شمال به سوی زنجیره‌ای از جزایر آتشفشانی در اقیانوس آرام به نام گالاپاگوس رفت.
در این مجمع الجزایر متروک، در 950 کیلومتری سواحل غربی اکوادور، چارلز داروین با مجموعه‌ای خارق‌العاده از پرندگان، خزندگان و پستانداران روبرو شد؛ جانورانی که همانند آنها را هرگز ندیده بود.
داروین به مدت بیش از یک‌ماه به مطالعه درباره گیاهان و جانوران پرداخت و از آنها به دقت یاداشت برداشت. و گونه‌های مختلف را جمع‌آوری کرد. و آنجا را ترک کرد و هرگز بازنگشت.
25 سال گذشت و در این میان او به فرضیه‌ای رسید که توضیح می‌داد چطور اشکال متنوع حیات بر روی زمین پدید آمدند. داروین در سال 1859، کتابی با عنوان «منشا گونه‌ها Origins of species» نوشت. تاثیر این کتاب بر علم و در نهایت کل فرهنگ غرب بسیار شدید بود. داروین می‌گوید تمام اشکال حیات صرفا محصول نیروهای هدایت نشده طبیعی هستند.
زمان، تصادف، و فرایندی که او آن را «انتخاب طبیعی» نامید.
به مدت 2500 سال قبل از داروین، بیشتر دانشمندان و فیلسوفان برجسته و آدم‌هایی مثل افلاطون، یا نیوتون یا کپلر به جهان به عنوان نوعی محصول طراحی شده و برنامه ریزی شده نگاه می‌کردند.
داروین اولین دانشمندی نبود که تئوری تکامل را پیشنهاد می‌‌داد. اما اولین کسی بود که یک مکانیزم طبیعی محتمل برای آن ارائه می‌داد، که می‌توانست در دوره‌های طولانی باعث تغییرات بیولوژیکی شود.
داروین جمعیت فنچ‌ها را زیر نظر گرفت تا بفهمد «انتخاب طبیعی» چطور کار می‌کند. اما این کار او یک بُعدی بود برای همین به نتایج کاملی نرسید.
داروین در جزایر گالاپاگوس با این پرندگان برخورد کرد. 13 گونه مختلف از فنچ‌ها در آنجا زندگی می‌کردند و همه آنها از نظر اندازه بدن و منقارشان با هم دیگر تفاوت داشتند. داروین 9 گونه از این پرندگان را با خودش به انگلستان برد.
مطابق تئوری معاصر داروین، تفاوت‌ها در اندازه و شکل منقار این پرنده‌، نتیجه مستقیم «انتخاب طبیعی» هستند. زیرا در پی فصل‌های پر باران، بذر‌های نرم و کوچک در سراسر جزیره به وفور یافت می‌شود. فنچ‌های با منقار کوتاه می‌توانند به آسانی غذا پیدا کنند. اما در طول فصل خشک، تنها بذرهای قابل دسترس در پوسته‌های سفت و محکمی پیدا می‌شوند که از سال قبل بر روی زمین باقی مانده‌اند. در این شرایط تنها پرندگانی که منقار بلندتر و تیزتر دارند می‌توانند پوسته‌ها را بشکنند و بذرها را بخورند.
آن پرنده‌هایی که منقار بلندتری دارند زنده می‌مانند، چون آنها می‌توانند به منابع غذایی دست پیدا کنند. در حالی که بقیه پرندگان نمی‌توانند. بنابراین آن منقار بلند، به آنها فایده‌ای می‌رساند که زیست‌شناسان حالا، به آن «مزیت عملکردی» می‌گویند. فنچ‌هایی که منقار کوچک‌تری دارند، متاسفانه از گرسنگی می‌میرند، چون نمی‌توانند به منبع غذایی برسند. اگر شرایط خشکی ادامه پیدا کند، محیط باعث ایجاد تغییر در شکل جمعیت فنچ‌ها به عنوان یک کل می‌شود. در طول زمان، منقارهای بلند به نسل‌های بعدی منتقل می‌شود، چون آن منقارها باعث زنده ماندن این پرنده می‌شود.
به عقیده داروین تفاوت‌های فیزیکی که موجب مزیتی شوند به نسل‌های بعدی به ارث می‌رسند. از طریق این فرایند، جمعیت گونه‌ها دچار تغییر خواهد شد و در طول زمان، ارگانیسم‌های کاملا متفاوتی پدید خواهند آمد. بدون اینکه هیچ شکلی از هدایت هوشمندانه در کار باشد.

چارلز داروین
داروین عمدا می‌خواست!، همه چیز را در تاریخ طبیعت به وسیله فرایندهای طبیعی هدایت نشده و غیر هوشمند توضیح دهد. و وقتی که به دنبال توضیح می‌گشت چیزی که پیدا کرد این بود که فرایندی که می‌توانست در جمعیت‌های اهلی شده مشاهده کند، می‌تواند در طبیعت وحش به همان کونه عمل کند.
خود داروین با تولید مثل حیوانات اهلی نظیر کبوترها آشنا بود. به مدت قرن‌ها پرورش دهندگان توانسته بودند تغییرات فاحشی در جمعیت آنها بدهند. و این کار را از طریق انتخاب تک به تک برای تولید مثل انجام داده بودند.
داروین پیشنهاد داد که همین فرآیند در حیات‌ وحش هم عمل می‌کند. برای داروین «انتخاب طبیعی» توضیحی برای ظهور طرحی بدون وجود یک طراح بود. دیگر نیازی نبود که برای پیچیدگی حیات وجود یک دلیل هوشمند را دخالت داد.
در واقع فرضیه «انتخاب طبیعی» تبدیل به جایگزینی برای وجود طراح شده بود.
گروهی از دانشمندان دور هم جمع شدند و جنبه‌های کلیدی تئوری داروین را به چالش کشیدند. البته در مواردی هم باهم اختلاف نظر داشتند.
اما چیزی که باعث دور هم جمع شدن آنها شده بود، نارضایتی از نظریات داروینیسم بود.
«انتخاب طبیعی» یک فرآیند واقعی است اما فقط در مورد برخی گونه‌‌های محدود در طبیعت و در تغییرات در مقیاس کوچک. جایی که این فرایند (انتخاب طبیعی) دیگر جواب‌گو نیست، «بزرگی و پیچیدگی واقعی یک حیات» است.
مسئله مهم در پیش روی زیست‌شناسی این است که تشخیص بدهد« انتخاب طبیعی» در کجاها کار می کند و کجاها کار نمی‌کند و چرا بینشان فرق هست.
شواهد بسیار محکم می‌توانند خودشان گویای خودشان باشند و ما را به سمتی کاملا متفاوت راهنمایی کنند. جهتی به دور از« انتخاب طبیعی» داروین، و به سوی یک نتیجه گیری متفاوت درباره خاستگاه و طبیعت حیات بر روی زمین.
چارلز داروین می‌گوید:
آیا تغییرات کوچک و مفید داروین، می‌تواند یک باکتری فلاجلوم تولید کند؟ برخی دانشمندان به امکان آن تردید دارند.
تصویری از باکتری فلاجلوم که به خاطر داشتن توانایی عجیب در چرخاندن خودبه‌خود یک تاژک پیچیده‌ترین باکتری در خلقت نام گرفته
چطور ممکن است یک چیز جدید، مثل موتور باکتری فلاجوم و تمام اجزائی که همراه آن میاد، می تواند از جمعیت باکتری‌هایی تکامل پیدا کند که اون سیستم را ندارد؟
وقتی هر تغییر مطابق نظریه داروین، باید نوعی مزیت همراه داشته باشد.
چنین سناریویی را تصور کنید: در اوایل تاریخ زمین در یک باکتری در حال تکامل، به نوعی یک دم ایجاد می‌شود. و حتی شاید قطعه‌ای لازم برای اتصال آن به دیواره باکتری با این حال بدون چیدمان کامل موتور، این نوآوری هیچ مزیتی برای سلول به همراه نخواهد داشت. در عوض این دم بی حرکت و بلااستفاده می‌ماند. و انتخاب طبیعی متوجه آن نمی‌شود، چون مطابق تعریف تنها تغییراتی را حفظ و اضافه می کند، که به بقا کمک کنند.
منطق انتخاب طبیعی بسیار پر توقعه. تا وقتیکه مکانیزم فلاجلوم کاملا سر هم نشود. و واقعا کار نکند انتخاب طبیعی نمی‌تواند آن را حفظ کند. این تغییر نمی‌تواند به نسل بعدی منتقل شود.
نکته مهمی که باید در مورد انتخاب طبیعی درک کنیم این است که فقط تغییرات نافع مزیت‌های عملکردی را انتخاب می‌کند. در بیشتر موارد انتخاب طبیعی در واقع فقط چیزها را حذف می‌کند، چیزهایی را که عملکردی ندارند. یا عملکردی دارند که به ارگانیسم ضرر می‌رساند حذف می‌شوند.
بنابراین اگر یک باکتری با دم داشته باشیم که عملکردی به عنوان فلاجلوم نداشته باشد. این احتمال زیاد است که انتخاب طبیعی آن را حذف کند. تنها راهی که بشود به نفع فلاجلوم انتخاب کرد. این است که فلاجلومی داشته باشیم که واقعا کار کند. و این یعنی برای شروع، همه قطعات باید در جای خودشان قرار گرفته باشند.
بنابراین انتخاب طبیعی نمی‌تواند به ما باکتری فلاجلوم بدهد تنها وقتی می‌تواند وارد ماجرا بشود که فلاجلوم انجا باشد. و در حال کار باشد.
دو سوال بزرگ در زیست شناسی وجود دارد.

-چطور می‌شود اشکال جدیدی از حیات را با ساختارهای جدید مثل بال و چشم از حیاتی که قبلا وجود دارد را بدست آورد؟
- چطور حیات بر روی زمین شکل گرفت؟

داروین تمام عمرش را صرف پاسخ به این دو سوال کرد. چارلز داروین تاریخ حیات بر روی زمین را با یک درخت بزرگ و پر از شاخه مقایسه کرد.
پایه درخت نمایانگر اولین سلول‌های زنده بود. و شاخه‌ها اشکال جدید و پیچیده‌تری از حیات بودند که در طول زمان از اولین ارگانیسم‌های نخستی تکامل پیدا کرد. داروین سعی داشت توضیح دهد که شاخه‌های درخت چطور سرچشمه گرفتند و همچنین«انتخاب طبیعی» چطور می‌توانسته ارگانیسم‌های موجود را اصلاح و تعدیل کند. تا این تنوع زیستی عظیم از حیوانت و گیاهان که امروز می‌بینیم، به وجود بیایند.
اما وقتی به پایه درخت می‌رسیم که نمایانگر اولین نشانه حیات و اولین سلول های زنده هستند، داروین حرف زیادی در مورد آن ندارد. در واقع او در کتاب منشا گونه‌ها حتی این سوال را هم مطرح نکرده. تنها چیزی که ما از نظر داروین در مورد این موضوع می‌دانیم، در نامه‌ای است که نوشته.
در طول سه دهه اخیر، بسیاری از دانشمندان سعی تلاش کردند تا این ایده‌ها را بهبود و گسترش دهند. و در مورد سوالات داروین و اوپارن سخت تامل می‌کردند که «حیات چطور می توانسته از عناصر ساده و شیمیایی تکامل یافته باشد؟»
دین در اواخر دهه 1960، و طول دهه 1970، اوایل 80 یکی از نظریه پردازان علم شیمی تکاملی در جهان بود. او سعی داشت توضیح دهد حیات چطور بر روی کره زمین صرفا از طریق فراینهای طبیعی اتفاق افتاده.
در سال1969، دین کنیون یکی از نویسندگان کتابی مهم در زمینه منشا حیات بود. کنیون به رغم خوش بینی‌اش با یک مشکل عمده روبرو شد. برای توضیح آغاز چگونگی حیات، باید پی می‌برد خاستگاه واحدهای ضروری سازنده هر سلول یعنی همان پروتئین‌ها کجاست. غیر از اطلاعات ژنتیکی، پروتئین‌ها تمام کارهای درون سلول را انجام می‌دهند. کنیون از اهمیت این پروتئین‌ها برای آغاز حیات آگاه بود.

دین کنیون
خود این پروتئین‌ها از اجزای کوچکتری به نام اسید آمینه تشکیل شده‌اند. حداقل سی هزار نوع پروئین وجود دارد فقط توسط 20 نوع اسید آمینه تشکیل شده‌اند و نوع کنارهم نشستن این اسید آمینه‌ها، کارایی پروتئین را تعیین می‌کند.
نظم و ترتیب میان اسیدآمینه‌هایی که پروتئین‌ها را تشکیل می‌دهند ضروری است چرا که در غیر این صورت یک زنجیره بی‌فایده را شکل می‌دهند. عملکرد کل یک سلول بستگی به همین نظم و ترتیب دارد. اما چه چیز این آرایش دقیق را شکل می‌دهد؟
کنیون در این باره می‌نویسد: حیات از لحاظ بیوشیمیایی از قبل مقدر شده بود، به طوری که نیروی جاذبه میان اسید آمینه‌ها ناگزیر به حیات می‌انجامید. بسیاری از دانشمندان این ایده کنیون را به خوبی پذیرفتند و کتاب او را با نام تقدیر زیست-شیمیایی گرامی داشتند. اما خود کنیون 5 سال بعد در حرف خودش دچار تردید شد. تا دهه 1970، بیشتر محققان این ایده را رد کرده بودند که اطلاعات لازم برای ساختن اولین سلول تنها به صورت تصادفی تولید شده باشد.
در حالی که کنیون در حال بازنگری فرضیه خود بود کشفیات جدید بیوشیمی دیگری نیز فرضیه او را تضعیف کرد. وی در نهایت مجبور شد با ضرورت مطلق اطلاعات ژنتیکی رویارو شود. او با مسئله‌ای جدید شروع به جستجوی منشا حیات کرد. منبع اطلاعات ژنتیکی در دی‌ان‌ای چه بود؟
حتی فرضیه «انتخاب طبیعی» نیز مشکل را حل نمی‌کرد زیرا مطابق تعریف این فرضیه،انتخاب طبیعی نمی‌توانسته قبل از وجود اولین سلول عمل کند زیرا تنها می‌تواند روی ارگانیسم‌هایی عمل کند که قادر به کپی‌سازی خود هستند.

سوالی که وجود دارد این است که آیا در ورای دستگاه عظیم یک سلول، هوش هم وجود دارد؟ یعنی آیا طرح و مقصودی برای این طراحی عظیم وجود دارد؟ یک دی‌ان‌ای آنقدر عظیم است که در تمام هستی هیچ موجود دیگری نمی‌تواند این مقدار اطلاعات را ضبط و پردازش کند. یک دنباله کامل از دی‌ان‌ای انسان 3 میلیارد کاراکتر منفرد دارد. اشکال اساسی‌ای که نظریه تکامل دارد این است که به طور مصنوعی یکی از پاسخ‌های ممکن در علم را خط می‌زند. آن پاسخ، هوش طراحی هوشمند است.
از هنگامی که کتاب منشا گونه‌های داروین نوشته شده، دانشمندان نوعی قرارداد – نوعی تعریف از علم- را پذیرفتند که امکان طراحی هوشمند به عنوان یک توضیح علمی را مستثنی می‌کرد و این قرار اسم دارد: ناتورالیسم یا طبیعت‌گرایی و معنایش این است که اگر می‌خواهید طبیعی باشید باید خودتان را محدود کنید به توضیحاتی که دلیل طبیعی دارد.
اما مثلا آثاری که در مصر باستان کشف می‌شود را هیچ کس به مسائل طبیعی مثل باد و باران هزاران ساله نسبت نمی‌دهد و همه می‌گویند که قطعا کسی این کار را کرده است. این جهان را هم قطعا کسی و با هدفی درست کرده است. اما سوال اینجاست که این همه اطلاعاتی که در درون سلول تمام موجودات زنده وجود دارد از کجا آمده است؟

منبع مقاله : سایت مشرق نیوز